در هر فصلی...
در هر ساعتی....
در هر حالی....
با هر میزان بار و ثمر، با هر مقدار غم و اندوه، در تنهایی و میان جمع، در گوشه و در میان....
اما
فقط یک فرق داریم...
او پس از لختی زمستان، دوباره با امید، شکوفه می زند...
من خشک می شوم...
ایستاده، استوار، بی هیچ خم و کجی،
خشک می شوم...
و محال است
درخت دلم
در باغی خشک شود و دوباره جوانه بزند...
وقتی خشک شد، می میرد
هرچند که تا ابد می ایستد و بار خاطرات تلخ را به دوش می کشد...
مرده، مرده است....
برچسب : درختانه, نویسنده : rafigh-e-man بازدید : 51